فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آناهید مهربون

در راه برگشت از خونه عمومسعود

١٢/٧/١٣٩٢   عزیز دل مامان امروز نهار مهمون عمو مسعود جون وخاله لیلا بودیم.کلی اونجا شیطونی کردی و با دادا پویان( به پسر عموهات میگی دادا )  بازی کردی وبهت خوش گذشت .این عکسا رو هم تو راه برگشت گرفتیم .       آناهید قبل از رفتن به خونه عمو جونش توی اتاق خودش وقتی که اماده خوردن شده (توسط مامانش) ! خیلی نازی دخترررررررررم   ...
12 مهر 1392

دخترم تا امروز میتونه ....

١١/٧/١٣٩٢     اول اینکه میخوایم از مامانای عزیز ونی نی های نازشون تشکر کنیم که به ما سر میزنن و تنهامون نمیذارن .وباز هم تشکر از دوستای خوبمون بابت تبریکات صمیمانه شون واسه تولد آناهید جون ومعذرت بابت اینکه  دیر دیر بهتون سر میزنیم! اما من وآناهید واقعا بهتون وابسته ایم ودوستتون داریم ..   و اما ناز دخترم : خیلی شیرین شده..اول اینکه دستشو به همه چیز میگیره وخیلی مسلط راه میره اما هنوز بتنهایی میترسه راه بره !چند روزیه که وقتی بلند میشه دستاشو رها میکنه وپیروزمندانه به روم لبخند میزنه !رقصیدنشم کلی پیشرفت کرده وعلاوه بر چرخوندن دستاش کمرشم میچرخونه وقتی سر پاست! آخر هر آهنگ هم همچنان دست میزنه و هورا م...
12 مهر 1392

پس از دو ماه اومدیم !

بعضی از اولین های دختری: سیزده مرداد-اولین باری که سر پا وایستادی.مهاجران.خونه مادربزرگم.خدابیامرز. چهارده مرداد-اولین باری که تنهایی رفتی پایین. مهمونی نیم ساعته!ازبس که بهانه میگرفتی وگریه کردی واسه ددر! بیست ویک مرداد- شروع قدم برداشتن بوسیله میز ومبل سی مرداد-بلند شدن سرپا از روی پله با کمک دوچرخه مامان سیزده شهریور- راحت بلند شدن از زمین بوسیله مبل سیزده شهریور-یاد گرفتن بوس پرت کردن با دوبار تمرین بیست ویک شهریور-اولین باری که آپ گفتی.داشتم آب میخوردم..دستتو دراز کردی وگفتی:آپ ! بیست ودو شهریور-یاد گرفتی از حالت ایستاده خودتو بصورت نشسته دربیاری. بیست وسه شهریور-خودت بتنهایی ایستادی و پیروزمندانه لبخند زدی برام! بیس...
5 مهر 1392
1